شیدایی ها

ساخت وبلاگ
یه چیزو می دونی شیدا! از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمی شی،                                                   پیر می شی! دیگه خسته نمی شی ،                                         می بُری! و  از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ،                                                                       شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 49 تاريخ : جمعه 2 تير 1396 ساعت: 2:07

بیدار که می شوم ، صبح شده استو چاره اى جز دوست داشتنت نیست!می دانیهرکسی برای چیزی زنده است،و دلیل زندگی من تویی!شیدا!یواشکی دوستم داشته باش!آدمهای اطرافمانچشم دیدنِ دوست داشتنهایمان را ندارند...وقتی زنگ می زنم ، که می دانم تنهایی،اگر دلت نخ شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 82 تاريخ : جمعه 15 ارديبهشت 1396 ساعت: 0:16

اشتباهم را می دانمبارها خودم آن را برایت گفته ام ، شیدا!‏وقتی دیدی  کسی که دیوانه وار عاشقش هستینمی خواهدت،اگر بروی فقط دلت‌می شکند!ولی اگر به بودن  اصرار کنی غرورت هم خرد می شود!!!وای به روزی کههم دلت بشکند                    شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 14 فروردين 1396 ساعت: 6:50


بیا خاص باشیم

بیا وسط یک جمع 

نگاه هایمان را به هم بدوزیم،

من چشمانم را که ریز کردم

تو چشمانت برق بزند و لبخندی محو، بر لبانت بشیند!

و هیچ کس نداند

که  گفته ام

من عاشقتم ، شیدا!


شیدایی ها...
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 56 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 8:53


هر صبح 

یکی در من ،

از خوابِ تو ، بیدار می شود

تا به تو  ،

صبح بخیر بگوید...

من 

دوست داشتن هایت را  

به آفتاب پیوند زده ام 



شیدایی ها...
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 58 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 8:53

وقتی اینجا می آیم و صفحه را باز می کنم،مُشتی از تـوبیرون می ریزد و هوا به تو آغشته می شود! ناگاه می ترسم نکندخودت را از من بگیری...راستی شیدا!تو را به جانِ عزیزت،به" حالم خوب است "های من شک کن !شک کن به " چیزی نیست ها"در آغوشم بگیر و بگذار،تا می توانم با خیالِ راحتخوب نباشم ... شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 8:53

لطفاحالم را نپرس، شیدا!نگذار به دروغ بگویم "خوبم"اینطور ممکن استخیالت راحت  شود ،امامن تنها تر می شوم.می دانی ؟!همه ی داروهایم می دانند که من،بی توخوب نمی شوم.اگر برایت ممکن است،کمی آغوش به من بده،آغوشت حال مرا خوب می کند... شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 8:53

چهارشنبه لحظه ی آخرگفتی که دلتنگم می شویو من آرام زمزمه کردم "عاشقتم شیدا!"راز دلتنگی ات را نمی دانمتویی که ابا می کنی از بوسیده شدنوقتی صورتم را به صورتت نزدیک می کنمفقط می خواهم صدای قلبم را از درون چشمانم بشنویو هرم لبهای تبدارم را ببینیشیدا!این را بدانبزرگترین ستمی که انسانمی تواند به خودش بکندترس از این است که "دیگراندرباره ی من چه فکری می کنند؟!"به خودت ظلم نکن لطفا!من که هیچ...منهمیشه نگرانمنکند دیر نگرانت شوم!نکند دلتنگی ام  ، آزارت دهدنکند آسمان چشمانت                                      ابری شود نکند بی آغوشِ تو ، بمیرمهمیشه نگرانمنکند دیر برسمنکند زود بروینکند دیگر دیده نشومنکند یک روز بیدار شوم،               و تنِ بیمارم، روحم را همراهی نکند تا بیایم و ببینمتنکند بعد مُردَنَم               زود فراموشم کنی..اصلا،همیشه نگرانمنکند زود دیر شود!نگرانم و عاشق بودن یع شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 15 اسفند 1395 ساعت: 8:53

کِنارت آرامشی دارم ،شیدا! که مرا مشکوک به وابستگی کرده است...اماآرامش ، جزیی از توستوقتی چشمانتبه آتشم می کشد...نگاه های توزلزله اگر نیست،دستم چرا می لرزد؟پایم چرا می لرزد؟قلبم چرا می لرزد؟و نفسم به شماره افتاده است ، ای نفس ترین!راستی ، شیدایِ من!چشمهایت به چه کسی رفته است؟!می دانی؟!این تنها رفته ای استکه دوست دارم... شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 5:50

سه روز تو را نخواهم دیدو دلتنگی مناز همان لحظه ی رفتنت آغاز شددلم می خواستمانند کودکان به دنبالت بِدَوَم و گریه کنمتو هم ناگهان سر برگردانی و با اشتیاقآغوشت را برایم باز کنیو محکم بغلم کنیشیدا!لعنتی!چرا اینقدر دوستت دارم؟!بعضی وقتها از دست خودم ، لجم می گیردمگر می شود یک نفر را اینقدر دوست بدارممثلاپنج ساعت بنشینم و تا الآن خلاصه تئوری برایش درست کنمکه برای امتحانش ، راحت تر بخواند...کاش عشق هم خلاصه ی عملی داشت و می توانستم نشانت دهمفقطآن موقعبه من نگو"فقط همین یه کارمون مونده!"... شیدایی ها...ادامه مطلب
ما را در سایت شیدایی ها دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5roozegaregharib9 بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 5:50